ارغنون ساز فلک

ساخت وبلاگ
پس از موعد همون سالام اگر دسترسی به الکل داشتم وضع انقدر مفتضحانه نمیشد. وقتی غمگین میشدم چنگ میزدم که آهای منو نجات بدید و دیوانه میشدم که هر دستی رو پس میزدم و دستی رو میخواستم که اصلا نبود! شاید امروز همه چیز انقدر تراژیک نبود! آیا همه این بدبختی زاده همون روزها است؟ زاده زمستان ۸۸ ه؟ یا زاده پیشتر از اون سال ۸۵؟ شاید قدیمی تره. شاید پشت میزای مذهب زده کثافت باره که این درد نطفه بسته.‌شاید هم مربوط به هیچ چیز نیست الا اراده ای که برای ساختن نبود. من یه چپم و هنوزم میخوام که دنیای دیگه ای رو با اراده تصور کنم اما در ساختن بخش کوچیکیش درموندم! حتی این بخش کوچیک رو بی راه حل رها کردن هم کمکی نمیکنه. مثل زخمی آروم میگیره و دوباره فریاد درده که بلند میشه. فقط اون وقت ها الکل نبود تا بریزم تو خودم البته اگر ریخته باشم و الان هست.  هر سال که میگذره قاعدتا دلخوشی هایی پیدا میکنم اما خودم هم کمتر باورشون میکنم. هر سال دلخوشی های جدید غیر قابل اتکا ترند و این خودمم که بهشون باور ندارم. دلیلشم واضحه. اون روزی که باورشون میکردم و عمیقا هم چنین بود پاسخ فاجعه بود. در واقع بیشتر و بیشتر اون باور تبدیل به حس خیانت دیدگی میشد. وقتی به باورت خیانت شد چطور میتونی باز و باز باورش کنی. البته که نیازی میشه نداشت به باور کردنش. در این صورت راه رفتن روی آب سخت خواهد بود‌. خوشی های لحظه ای رو میشه دندون زد و دور ریخت اما چی میشه اگر اون خوشی ها خودشون با پای خودشون دور بشن. با این حس کثافت بار دور شدگی باید چه کرد. با غروری که خودش از قضا سرشو جلو آورده و اجازه داده تاج شو بردارن؟! و خودش با دست خودش تاجشو درنیاورده وقتی وقتشه! دلیلش واضحه. دلیلش طمعه‌. تو هر روز تصور میکنی زوده برای خداحافظی ارغنون ساز فلک...
ما را در سایت ارغنون ساز فلک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ijameazargane بازدید : 38 تاريخ : شنبه 22 مهر 1396 ساعت: 13:46